بيشتر بدانيم
چهار شنبه 2 اسفند 1389برچسب:3بعدي, :: 4:18 :: نويسنده : پرويز حضرتي
عکس های شگفت انگیز و زیبا از نقاشی های 3 بعدی خیابانی
یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:پيامبر اسلام, :: 7:29 :: نويسنده : پرويز حضرتي
ويژه نامه ميلاد فرخنده پيامبر اعظم ٬ محمد مصطفي صلوات الله عليه و اله نیمه شب ، خورشید مىتابد ... زمین و آسمان «مكه» آن شب نور باران بود و موج عطر گل در پرنیان باد مىپیچید، امید زندگى در جان موجودات مىجوشید. هوا آغشته به عطر شفا بخش بهاران بود. شبى مرموز و رؤیایى به شهر«مكه» مهد پاك جانان، دختر مهتاب مىخندید. شبانگه ساحت «ام القرى» در خواب مىخندید، ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابى دمادم بس ستاره مىشكفت و آسمان پولك نشان مىشد. صداى حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوى كهكشان مىشد. دل سیارهها در آسمان حال تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر«گل آفریدن» داشت. خانه «ام القرى» در انتظار رویدادى بود. شب جهل و ستمكارى به امید طلوع بامدادى بود. سراسر دستگاه آفرینش اضطرابى داشت و نبض كائنات از انتظارى دم به دم مىزد كه: امشب، نیمه شب خورشید مىتابد ز شرق آفرینش، اختر امید مىتابد. در آن حال «آمنه» در عالم سرگشتگى مىدید: به بام خانهاش بس آبشار نور مىبارد و هر دم یك ستاره در سرایش می چكد، رنگین و نورانى وزین قدرت نمایی ها نصیب او شگفتى بود و حیرانى. در آن دم مرغكى را دید با پرهاى یاقوتى و منقارى زمرد فام كه سویش پر كشید از بام و در صحن سرا پر زد و پرهاى پرندین را به پهلوى زن درد آشنا سایید، به ناگه درد او آرام شد، آرام به كوته لحظهاى گرداند سر را «آمنه» با هاله امید تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید چو دید آن حاصل كون و مكان و لطف سرمد را دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر«احمد(ص)» را، شنید از هر كران عطر دلاویز محمد را. سپس بشنید این گفتار وحى آمیز: الا،اى «آمنه» اى مادر پیغمبر خاتم! سرایت خانه توحید ما باد و مشید باد، سعادت همره جان تو و جان «محمد» باد. - بدو بخشیدهایم اى «آمنه» اى مادر تقوا! صداى دلكش «داود» و حبّ «دانیال» و عصمت « یحیی». - به فرزند تو بخشیدیم: كردار«خلیل» و قول «اسماعیل» و حسن چهره «یوسف» شكیب «موسى عمران» و زهد و عفت «عیسی». - بدو دادیم: خلق «آدم» و نیروى «نوح» و طاعت «یونس» وقار و صولت «الیاس» و صبر بى حد «ایوب» بود فرزند تو یكتا بود دلبند تو محبوب سراسر پاك سرا پا خوب. دو گوش «آمنه» بر وحى ذات پاك سرمد بود، دو چشم «آمنه» در چشم رخشان «محمد» بود كه ناگه دید روى دخترانى آسمانى را به دست این یكى ابریق سیمین در كف آن دیگرى طشت زمّرد بود دگر حورى، پرندى چون گل مهتاب در كف داشت، «محمد» را چو مروارید غلتان شستشو دادند به نام پاك یزدان بوسهها بر روى او دادند. سپس از آستین كردند بیرون «دست قدرت» را زدند از سوى درگاه خداوندى میان شانههاى حضرتش «مُهر نبوت» را سپس در پرنیانى نقره گون، آرام پیچیدند و زآنجا «آسمانى دختران» بر«عرش» كوچیدند.همان شب قصه پردازان ایرانى خبر دادند: كه آمد تك سوارى در«مدائن» سوى «نوشروان» و گفت: اى پادشه «آتشكده آذرگشسب» ما كه صدها سال روشن بود هم امشب ناگهان خاموش شد، خاموش. به «یثرب» یك «یهودى» بر فراز قلهاى فریاد را سر داد: كه امشب اخترى تابنده پیدا شد و این نجم درخشان اختر فرزند«عبدالله» نوین پیغمبر پاك خداوندست و انسانى كرامندست. یكى مرد عرب اما بیابانگرد و صحرایى قدم بگذاشت در«ام القرى» وین شعر خوش برخواند: كه اى یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ چه كس دید از شما آن روشنان آسمانى را؟ كه دید از «مكیان» آن ماهتاب پرنیانى را؟ زمین و آسمان «مكه» دیشب نور باران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود بیابان بود و تنهایى و من دیدم كه از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد به چشم خویش دیدم: ماه را از جاى خود كندند ز هر سو در بیابان عطر مشك و بوى عود آمد بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایى! بیابان بود و من، اما چه اخترهاى زیبایى! بیابان، رازها دارد ولى در شهر، آن اسرار، پیدا نیست بیابان نقش ها دارد كه در شهر آشكارا نیست كجا بودید اى یاران؟ كه دیشب آسمانی ها زمین «مكه» را كردند گلباران ولى گل نه، ستاره بود جاى گل زمین و آسمان «مكه» دیشب نور باران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود. به شعر آن عرب، مردم همه حالى عجب دیدند به آهنگ عرب این شعر را خواندند و رقصیدند: كه اى یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ چه كس دید از شما آن روشنان آسمانى را؟ كه دید از «مكیان» آن ماهتاب پرنیانى را؟ بیابان بود و تنهایى و من دیدم كه از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد به چشم خویش دیدم ماه را از جاى خود كندند ز هر سو در بیابان عطر مشك و بوى عود آمد بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایى! بیابان بود و من، اما چه اخترهاى زیبایى! بیابان رازها دارد، بیابان، نقش ها دارد كه در شهر آشكارا نیست كجا بودید اى یاران؟ كه دیشب آسمانی ها زمین «مكه» را كردند گلباران ولى گل نه، ستاره بود جاى گل زمین و آسمان «مكه» دیشب نور باران بود هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود. روانت شادمان بادا! كجایى اى عرب، اى ساربان پیر صحرایى؟! كجایى اى بیابانگرد روشن راى بطحایى؟! كه اینك بر فراز چرخ، بینى نام «احمد» را و در هر موج بینى اوج گلبانگ «محمد» را «محمد» زنده و جاوید خواهد ماند «محمد» تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند جهانى نیك مىداند كه نامى همچو نام پاك پیغمبر مؤید نیست و مردى زیر این سبز آسمان همتاى «احمد» نیست اگر بینیم روزى در جهان نام «محمد» نیست.
اهل جهان مست تولا شويد از دل و جان عاشق و شيدا شويد که جلوه اي ز حي سرمد آمد مژده عزيزان که محمد آمد شکر خدا آمده ختم رسل رسيده ناجي جهان عقل کل خلق شده نه فلک از برايش جان جهانيان بود فدايش تمام عالم شده مست رويش فلک شده بسته به تار مويش محمد می آید
محمد (ص) می آید . محمد (ص) در ماه «ربیع» می آید. و همراه با خود، ربیع قلوب و بهار جان ها و طراوت ایمان را به همراه می آورد . محمد (ص) می آید . از نسل ابراهیم بت شكن، از سلاله پاكان، از دامن «آمنه» عفیف ، از مكه معظمه ، از خانه خدا ... . با مشعلی از «حق» فرا دست ، كه می بینی آتشكده «آذرگشسب» ، با طلوع حضرتش ، به خاموشی می گراید ، به نشان فرو مردن فروغ دروغین آتش اهورایی ، در جلوه جمال الهی و جلال كبریایی . و این «صبح صادق» رسیدن «روز» را نوید می دهد، پس از شب دیجور و ظلمت ظلم ، پس از قرن ها قساوت و سال ها سفاهت . و با این «میلاد» لرزه و شكاف ، در كاخ «كسری» می افتد ، به نشانه این كه از این پس «كعبه» كوی عشق است ، و سكوی آزادی . و بنای یادبود عدالت و برابری و توحید ، و سمبل قیام مردم و قوام امت و رمز خضوع ، در برابر فقط «الله» . نه «جم» ها . نه «كی» ها ، و «كسری» ها ، و «قیصر» ها ، و «فرعون» ها ... محمد ( ص ) می آید . مردی است از تبار پاك ابراهیم ، آخرین حلقه از سلسله نورانی رسولان ، كه همواره مبشران داد و آزادی ، و معلمان اخلاق بودند ، و رابط میان " خالق " و " خلق " . می آید ... تبر ابراهیم بر دوش ، عصای موسی ، در دست ، قلب مسیح در سینه ، عزم نوح ، در اراده ، صبر ایوب ، در دل ، زیبایی یوسف ، در رخسار، حكمت لقمان ، بر زبان ، حكومت داود و سلیمان ، در سایه قرآن ... می آید ... می آید ... با «فرقان» ، با «آیات»، با «بینات»، با «نور»، با «ذكر» با «كتاب»، با «هدایت»، با «قرآن» ، با «بشارت» ، با «انذار» ، با «وعد» ، با «وعید» ، ... . می آید ... تا خنجر خونین كینه توزی ها و تعصب ها را از دست جاهلان جاهلیت زده برگیرد و «كتاب و حكمت» را ، و «لوح فلاح» و «سلاح صلاح» را به دستشان دهد . می آید ... تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل كند ، تا دل ها را به هم نزدیك سازد ، تا پراكندگی ها را به «وحدت» برساند و نیروها و شمشیرها را ، به جای آن كه به روی هم كشیده شود ، برای هم كشیده سازد ، تا به جای «برهم» بودن ، «باهم» باشند . تا از «دیو» فرشته بسازد ، و ... از حیوان ، انسان و از بیگانه ، دوست ، و از رها ، بنده ، و از«بنده» آزاده !... محمد (ص) می آید ، ... محمد (ص) از بطن تاریخ و عمق زمان ، در«هفدهم ربیع» می آید . با اخلاقی جذب كننده و برگیرنده و بركشنده و رشد دهنده ، با رفتاری سرشار از تواضع و فروتنی و خاكساری ، با نگاهی لبریز از شرم و عفاف ، با زبانی حقگوی و خداخوان و صداقت و فصیح ، با بیانی گرم و گیرا و سحار، با قلبی نورانی كه چشمه زلال «معرفت» است ، با دستی كه دوست نواز و دشمن كوب است ، با پایی پویا تر از باد ، نستوه تر از كوه ، با چهره ای به خندانی صبح و درخشش خورشید و زیبایی ماه و عصمت عشق . ماه «ربیع الاول» است ... بهار نخستین ، و طلوعی نوین . و ... محمد ( ص ) می آید ، تا پنجره های گشوده به روی «شب» و «شك» و «شیطان» را ببندد و درهایی را ، فرا روی مردم ، به روی «روز»و «یقین» و «رحمان» بگشاید . می آید ... می آید ... تا دست های بسته را باز كند . تا گام های خسته را به آسایش برساند ، تا پاهای دربند را برهاند ، تا گردن های گرفتاران را از زنجیرهای گران آزاد كند ، تا محرومان موحد را علیه مترفین «شك مدار» بشوراند ، تا «سبطیان» را بر ضد «قبطیان» بر انگیزد و از آنان ، «موسی» هایی فرعون ستیز بسازد . می آید ... تا دیده های كور را بینا سازد ، تا خفتگان را بیدار كند ، تا بندگان «دنیا» را ، سروران «آخرت» نماید ، تا افق های دوردست تری را در چشم انداز كوته نظران «نقد اندیش» و «نزدیك بین» به تماشا بگذارد. می آید ... از دیار یار، و كوی وحی می آید ، از سوی خدا می آید ، با دروازه هایی از علم و عرفان ، و مرجان هایی از آیه و سنت . می آید ، تا درد «جهل» را با داروی «حكمت» درمان كند . تا بیماری شرك را با پیام توحید ، شفا بخشد . تا مردم را از«ستم ادیان» تحریف شده ، به «عدل اسلام» بكشانند ، تا از «اطاعت مخلوق» به «طاعت خالق» دعوت كند ، تا بذر «فضیلت» را در«مزرعه جان» ها بكارد ، می آید ... و با آمدنش برای ملت ها حیات می آورد ، و برای مشتاقان ، ارمغانی از معنویت و اخلاق . آری ... می آید ، می آید ، محمد ( ص ) می آید ، تا قلب های خسته بجوشند تا دست های بسته بكوشند تا نسل های تشنه و محتاج از زمزم حیات ، بنوشند تا چشمه های اشك ، بخشكد از چشم و چهره های یتیمان تا غنچه های خنده بروید بر ساحل لبان اسیران تا ...
چهار شنبه 1 اسفند 1389برچسب:انتخابات يازدهم, :: 5:59 :: نويسنده : پرويز حضرتي
سه شنبه 30 بهمن 1389برچسب:آريوبرزن, :: 5:32 :: نويسنده : پرويز حضرتي
سه شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, :: 5:44 :: نويسنده : پرويز حضرتي
۱) آرنولد بنت: داستان نویس انگلیسی(۱۸۶۷،۱۹۳۱) وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!
۲) آگاتوکلس: (خودکامه سراکیوز ۳۶۱، ۲۸۹ ق.م) در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد. ۳) آلن پینکرتون: (موسس آژانس کارآگاهی آمریکا ۱۸۱۹، ۱۸۸۴) هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت. ۴) آیزادورا دانکن: (رقاص آمریکایی ۱۸۷۸، ۱۹۲۷) هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد. ۵) اسکندر کبیر: (پادشاه مقدونی ۳۵۶ ،۳۲۳ ق.م) به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت. ۶) الکساندر: (پادشاه یونان ۸۹۳،۱ ۱۹۲۰) یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت. ۷) تامس آت وی: (نمایشنامه نویس انگلیسی ۱۶۵۲، ۱۶۸۵) مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد! ۸) تامس می: (مورخ انگلیسی ۵۹۵1۱۶۵۰) بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد. ۹) جان وینسون: (ماجرا جوی بریتانیا ۱۵۵۷، ۱۶۲۹) وی در ۷۲ سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت. ۱۰) جروم ناپلئون بناپارت: (آخرین بناپارت آمریکایی ۱۸۷۸، ۱۹۴۵) در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت. ۱۱) جورج دوک کلارنس: (انگلیسی ۱۴۴۹،۱۴۷۸) به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد. ۱۲) جیمز داگلاس ارل مورتون: (۱۵۲۵،۱۵۸۱) بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد. ۱۳) رودولفونی یرو: (ژنرال مکزیکی ۱۸۸۰، ۱۹۱۷) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد. ۱۴) زئوکسیس: (نقاش یونان قرن پنجم ق.م) به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد! ۱۵) ژراردونرال: (نویسنده فرانسوی ۱۸۰۸ ،۱۸۵۵) با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد. ۱۶) فرانسیس بیکن: (۱۵۶۱،۱۶۲۶) براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت. ۱۷) فالک فیتز وارن چهارم: (بارون انگلیسی ۱۲۳۰، ۱۲۶۴) در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد. ۱۸) کلادیوس اول: (امپراتور روم ۵۴ ب م. ۱۰ ق.م) با یک پر آغشته به سم خفه شد. ۱۹) کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ۱۸۶۰، ۱۸۹۵) این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت. ۲۰) گریگوری یفیموویچ راسپوتین: (۱۸۷۱،۱۹۱۶) وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند. ۲۱) لایونل جانسن: (شاعر انگلیسی ۱۸۶۷ ،۱۹۰۲) از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت. ۲۲) لنگی کالیر: (کلکسیونر آمریکایی ۱۸۸۶،۱۹۴۷) در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود. ۲۳) مارکوس لیسینیوس کراسوس: (سیاستمدار رومی ۱۱۵، ۵۳ ق.م) این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت. ۲۴) هنری اول: (پادشاه انگلیسی ۱۰۶۸،۱۱۳۵) در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد. ۲۵) یوسف اشماعیلو: (کشتی گیر ترک) بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند. ___________
جمعه 26 بهمن 1389برچسب:ويندوز قانوني, :: 5:32 :: نويسنده : پرويز حضرتي
: یکی از بزرگترین مشکلاتی که کاربران ایرانی با آن سر و کار دارند کپی بودن ویندوز XP آنان است. این مسئله میتواند مشکلات زیادی را همچون آپدیت نشدن ویندوز و عدم نصب برخی برنامه ها و بسیاری مشکلات دیگر را موجب شود. در این ترفند قصد داریم روشی را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آن میتوانید ویندوز کپی شده خود را به طور کامل قانونی کنید و از امکانات CD های اورجینال ویندوز استفاده کنید.
بدین منظور:
از منوی Start وارد Run شده و عبارت regedit را وارد نموده و Enter بزنید تا ویرایشگر رجیستری ویندوز باز شود. به مسیر زیر بروید: HKEY_LOCAL_MACHINE/SOFTWARE/Microsoft/WindowsNT/CurrentVersion/WPAEvents
از قسمت دیگر پنجره، بر روی OOBETimer دوبار کلیک نمایید. اکنون (ترفندستان) در قسمت Value Data تعداد کد مشاهده میکنید. شما بایستی در این کدها، تنها FF را 00 تغییر دهید. دقت کنید کافی است توسط یکبار فشردن Backspace ابتدا FF را پاک کنید و سپس 0 بزنید تا 00 وارد شود. پس از این کار OK کنید و ویرایشگر رجیستری را ببندید. در ادامه، مجدد از طریق منوی Start وارد Run شوید. سپس کد زیر را عینأ در این پنجره Copy و Paste نمایید و Enter بزنید: %systemroot%/system32/oobe/msoobe.exe /a
نقل از ترفندستان B7R7P-J63JP-2J7VH-W3TDJ-PDP7T
پس از نوشتن این کد روی دکمه Update کلیک کنید. اکنون پنجره Activate Windows را بسته و سیستم را یک بار Restart نمایید. پس از Restart ویندوز، مجدد وارد محیط Command Prompt شوید. کد فوق را مجدد در پنجره Run وارد کرده و Enter بزنید تا پنجره Activate Windows باز گردد. اکنون بایستی پیغام Windows is already activated را مشاهده نمایید. مشاهده این پیغام به معنای پایان کار قانونی سازی ویندوز XP است و با فشردن OK میتوانید این پنجره را ببندید. جمعه 25 بهمن 1389برچسب:بدن انسان, :: 5:7 :: نويسنده : پرويز حضرتي
1) معده یک اسید فاسد ترشح می کند.یک مایع بسیار خطرناک است که نیروهای امنیتی هیچ فرودگاهی نمی تواند از شما جدا کند: این مایع در معده تان قرار دارد. سلولهای معده شما اسید هیدروکلرویک ترشح می کنند که ترکیبی فاسد و خورنده است که برای ضدزنگ کردن فلزات استفاده می شود. این ترکیب فلز را داغان می کند اما لایه غشایی معده از این ماده سمی در دستگاه گوارش محافظت می کند تا غذاهای شما را تجزیه کند. 2) وضعیت بدن بر حافظه تاثیر می گذارد.سالگرد ازدواجتان را یادتان نمی آید؟ اشکالی ندارد روی یک زانو خم شوید به یادتان می آید. خاطرات در حواس ما قرار گرفته اند. یک رایحه یا صدا یک خاطره خیلی دور از بچگی را برایتان زنده خواهد کرد. ارتباطات بین این حواس و خاطرات آشکار یا گاهی مرموز هستند. یک تحقیق جدید به کشف این ارتباطات کمک می کند. خاطرات گذشته وقتی در حالت و وضعیت بدنی مشابه قرار بگیرید سریعتر به ذهنتان می رسد. 3) استخوان ها برای تنظیم موادمعدنی بدن می شکنند.علاوه بر محافظت از اندام ها و عضلات بدن، استخوان ها به تنظیم سطح کلسیم در بدن نیز کمک می کنند. استخوان ها حاوی فسفر و کلسیم هستند که دومی مورد نیاز عضلات و اعصاب می باشد. اگر ذخیره این عنصر در بدن کم باشد، برخی هورمون های خاص باعث می شود استخوان ها شکسته تا سطح کلسیم بالا رود تا جایی که به یک غلظت خاص و مناسب از این عنصر در خارج سلولها برسیم. 4) بیشتر غذایی که می خوریم برای مغز است.مغز بااینکه فقط 2 درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد، 20 درصد از اکسیژن و کالری های آن را می گیرد. برای تامین منابع کافی برای این عضو مهم بدن، سه سرخرگ مغزی اصلی بطور مداوم اکسیژن به مغز پمپاژ می کنند. هرگونه انسداد یا پارگی در یکی از این رگ ها باعث گرسنه ماندن سلولهای مغزی می شود و موجب می شود که عملکرد مغزی در آن ناحیه آسیب ببیند و منجر به سکته شود. 5) هزاران تخمک غیرقابل استفاده توسط تخمدان هستند.وقتی خانم ها به اواخر چهل و اوایل پنجاه سالگی خود می رسد، چرخه ماهانه قاعدگی که سطح هورمون ها را در بدن او تنظیم می کند و تخمک ها را برای تلقیح آماده می کند، خاموش می شود. تخمدان ها همینطور استروژن کمتر و کمتری تولید می کنند و این مسئله موجب تغییرات احساسی و جسمی در بدن زن می شود. فولیکول های رشد نیافته تخمک دیگر مثل قبل منظم تخمک تولید نمی کنند. یک دختر نوجوان به طور متوسط 34،000 فولیکول رشد نیافته تخمک دارد در حالیکه تقریباً فقط 350 تای آن در طول زندگی وی رشد می کنند و بالغ می شوند. تخمک های استفاده نشده بعداً خراب می شوند. 6) بلوغ ساختار مغز را تغییر می دهد.می دانیم که تغییرات هورمونی در بدن برای تحریک رشد و آماده کردن بدن برای تولید مثل لازم هستند اما چرا نوجوانان اینقدر از نظر احساسی ناخوشایند هستند؟ هورمون هایی مثل تستوسترون رشد نورون های عصبی در مغز را تحت تاثیر قرار می دهند و تغییراتی که در ساختار مغز ایجاد می شود تغییرات رفتاری زیادی را در بر دارد. با بالغ شدن ناحیه جلویی غشای مغز، خامی احساسی، بی عاطفگی و قدرت ضعیف در تصمیم گیری را باید انتظار داشت. 7) موهای سلولی ماده مخاطی را حرکت می دهد.اکثر سلولها در بدن پوششی مو مانند روی خود دارند که به عملکردهای بسیاری در بدن کمک می کند، از هضم غذاها گرفته تا شنوایی. در بینی، این موها به خشک کردن ماده مخاطی در حفره بینی تا گلو کمک می کند. هوای سرد این فرایند خشک کردن را کندتر می کند و باعث می شود که ماده مخاطی بالا بیاید و باعث شود که آب بینیتان بیاید. 8) دندان عقل فقط جای دندان ها در دهان را تنگ تر می کند.سیر تکامل بی عیب و کامل نیست. اگر بود باید به جای دندان عقل بال در می آوردیم. گاهی اوقات ویژگی های بی استفاده در برخی انواع موجودات ایجاد می شود فقط به خاطر اینکه آسیبی نمی رساند. اما دندان عقل همیشه هم توسط دندانپزشکان جراحی و کشیده نمی شد. در گذشته، این دندانها یک ست دیگر از دندان های آسیاب بودند اما با رشد مغز، ساختار استخوان فک ما تغییر کرد و باعث شد که دیگر دهان جایی برای دندان عقل نداشته باشد. 9) دنیا با شما می خندد.همانطور که وقتی کسی کنار شما خمیازه بکشد شما هم به خمیازه می افتید، شواهد جدید نشان می دهد که خنده هم تقلید برانگیز است. شنیدن خنده ناحیه مغز را تحریک به آن حرکت در صورت می کند. تقلید نقش مهمی در روابط اجتماعی دارد. اشاراتی مثل عطسه کردن، خندیدن، گریه کردن و خمیازه کشیدن راهی برای ایجاد روابط اجتماعی قوی بین یک گروه است. 10) پوست شما چهار رنگ دارد.همه پوست ها در حالت عادی سفید کرم رنگ است. رگ های خونی نزدیک به سطح پوست سرخی به آن می دهد. رنگ دانه زرد هم پوست را تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین ملانین قهوه ای رنگ هم که در واکنش به اشعات فرابنفش ایجاد می شود در تعداد بالا رنگ سیاهی به پوست می دهد. این چهار رنگ در اندازه های مختلف میکس شده و رنگ پوست همه نژادهای کره زمین را می سازد. پنج شنبه 24 بهمن 1389برچسب:پمپي وزوو, :: 4:25 :: نويسنده : پرويز حضرتي
** دیدن این مطلب به کودکان توصیه نمی شود ** پنج شنبه 23 بهمن 1389برچسب:دخترشايسته كانادا, :: 5:22 :: نويسنده : پرويز حضرتي
تارا تنگ Tara Teng دختر شايسته بريتيش كلمبيا كه از يكي از شهرك هاي آن استان به نام Fort Langley پاي به رقابت ها گذاشته بود، ديروز در مونترآل به عنوان دختر شايسته كانادا انتخاب شد. درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||
|